
اگر حکمت موجب آن نشود که به (( زیبائی )) عشق بورزیم و بکوشیم که زیبائی بهتر و
والاتری از زیبائی طبیعت بیافرینیم به چه درد می خورد ؟؟؟
حکمت وسیله است و زیبائی جسم و روح غایت ..... هنر بی دانش درویش است اما دانش
بی هنر ددمنش !!!!! حتی فلسفهء الهی نیز وسیله است مگر آنکه دامنهء پرواز او را چنان
وسعت بخشیم که همهء معانی و ابزار و ارزشهای زندگانی کامل را فر ا گیرد
(( فلسفه ای که از عشق نلرزد ، شایستهء انسان نیست ))
همه چیز در گذر است و تنها ( هنر استوار ) راز جاودانه بودن را می شناسد
پیکر های از مرمر تراشیده برجای می مانند ، اما دولتها می روند .........
تنها آن نقشی که بر سکهء سخت است و کارگر باستانشناس آن را با رنج و کوشش از زیر
خاک در می آورد ، نگاهدارندهء شاهان و شاهنشاهان است
حتی خدایان هم باید بمیرند .... و تنها آن چکامهء توانا پایدار می ماند که از مرگ نیز
تواناتر است .........
ویل دورانت
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار .... بماند
هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست
ما به چمن می رویم ، عزم تماشا کراست ؟؟؟
خود ز فلک برتریم ...... .... وز ملک افزون تریم
زین دو چرا نگذریم ؟؟؟؟؟؟؟؟ منزل ما کبریاست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر