
چنین گفت نادرشاه: اگر جانبازی جوانان ایران نباشد، نیروی دهها نادر هم به جایی نخواهد رسید ============================ چنین گفت نادرشاه افشار: فتح هند افتخاری نبود برای من؛ دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند. اگر به دنبال افتخار بودم، سلاطین اروپا را به بردگی میگرفتم که آن هم از جوانمردی و خوی ایرانی من به دور بود. ============================ چنین گفت نادرشاه: میدان جنگ میتواند میدان دوستی نیز باشد، اگر نیروهای دو طرف به حقوق خویش بسنده کنند. ============================ چنین گفت نادرشاه افشار: هر سربازی که بر زمین میافتد، روحش به آسمان پر میکشد. نادر میمیرد و به گور سیاه میرود. نادر به آسمان نمیرود. نادر آسمان را برای سربازانش میخواهد و خود بدبختی و سیاهی را. او همه ی این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان میخرد. پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم به درد میاورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن میراند. ============================ چنین گفت نادرشاه افشار: از دشمن بزرگ نباید ترسید، اما باید از صوفی منشی جوانان بیم داشت. جوانی که از آرمانهای بزرگ دوری کرده، نه تنها کمک مردمش نیست، بلکه باری به دوش هم میهنانش است ============================ چنین گفت نادرشاه: وقتی پا در رکاب اسب مینهی، بر بال تاریخ سوار شده ای؛ شمشیر و عمل تو ماندگار میشوند؛ چون هزاران فرزند به دنیا نیامده ی این سرزمین، آزادیشان را از بازوان و اندیشه ی ما میخواهند. پس با عمل خود میآموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده ی آنان بی تفاوت نبوده اند و آنان خواهند آموخت که آزادیشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند. ============================ چنین گفت نادرشاه: خردمندان و دانشمندان سرزمینم، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما؛ اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد، دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود. ============================ چنین گفت نادرشاه: باید راهی جست. در تاریکی شبهای عصیان زده ی سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم؛ نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان؛ چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه ی جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است و نمیتوانی کاری بکنی؛ اما وجودت برای رهایی در تکاپوست. تو میتوانی. این تنها نیرویی است که از اعماق وجودت فریاد میزند: تو میتوانی جراحتها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم؛ به امید سرافرازی ملتی بزرگ. ============================ چنین گفت نادرشاه: شاهنامه ی فردوسی خردمند، راهنمای من در سراسر زندگی ام بوده است. ============================ چنین گفت نادرشاه: همه ی وجودم را برای سرافرازی میهن بخشیدم، به این امید که افتخاری همیشگی برای کشورم بدست آورم.