۱۳۹۰-۰۶-۱۴

دردنامه‌ ای به‌ کورش


شهنشاها خبر داري كه ديگر سرزمينت آرميده ست
خبر داري غرورش را شكستند

فروغ و فخر دينت آرميده ست

سپاه جاودان بي يار مانده

خبر داري شهنشاها كه مزدا هم دگر از ما رميده ست

سر ياران پاكت را بريدند

شعور مردمانت را خريدند

دليران يك به يك بر دار رفتند

خبر داري شهنشاها پريدختان خاكت را دريدند

ز هر سو نفرت و آوار

قشون وحشي تاتار

زمين آريا غلطيده در خون

گرفتار و اسير درد و افسون

خروشيدند بر خاكت مغول,توراني و بربر

سيه پوشان اسكندر

به آتور پادگان آتش خموشيد و نمانده جز غبار و درد و خاكستر

شهنشاها خبر داري كه آوايي نميخيزد دگر از پتك آهنگر

شهنشه جان ما در دست جلاد

تن ايران ما درگير بيداد

شهنشاها

بخواب آرام

كه ميراث شكوهت رفته بر باد



ماردین امینی