کشف بزرگترين ابزار يک نبرد آزادي بخش:
گاتهاي زرتشت
در ژرفناترين نقطه فرهنگ خرد گراي ايران، جائي که نميشد فراتر رفت کتابي پيدا شد که چهارهزار سال بود مانند خورشيد ميدرخشيد ولي چشمهاي نابينا شده ما از گرد و خاک آشفتگي انديشه اي و روان پارگي رنج آور که در پيامد استعمار فرهنگي عرب بوجود آمده بود آنرا نميديد. و اين کتاب ، کتاب« گاتها ، سروده هاي اهورائي زرتشت» بود.
چند نفر از ايرانيان اين کتاب را که کل فرهنگ خردگراي ايران بر پايه و بنياد آن بنا شده ميشناختند؟ اگر ايرانياني را که دلاورانه نخواستند در 1400 سال پيش پشت خود را در برابر تازيان خم کنند و ما به آنها « زرتشتيان»ميگوئيم جدا کنيم، در زمان پيش از انقلاب اسلامي شايد هزار نفر هم نام « گاتها» را نشنيده بودند. ولي تا بخواهيد «روشنفکران» وطني ميتوانستند نامها و کتابهاي امامان تازي وآخوندان تازي پرست و نامها و کتابهاي نويسندگان غربي را که اصلن چيزي از ايران نميدانستند يا حتي نميدانستند ايران کجاست براي خود نمائي هم که شده رديف کرده و به رخ ديگران بکشند.
اگر امروز جواناني که قرباني ناداني پدران خود شدند از خود بپرسيد چگونه شد که اين
« روشنفکران» خود را به اين آساني به نادان ترين و کودن ترين افراد جامعه ايراني يعني آخوندان فروختند پاسخ اينست که اينها با اينکه تيتر هاي دهن پر کن پروفسور و دکتر و مهندس.. پشت نام خود ميکشيدند به فرهنگ و تاريخ ايران همان ديدي را داشتند که يک غربي جهانگرد داشت: يعني يک« فرهنگ موزه اي» يا « باستاني» !
تمام نيرو و جان اين فرهنگ را در زندان « باستاني» و « موزه اي» که فراورد امپرياليزم انگليس و فرانسه در سده نوزدهم بود در بند کشيده بودند. ولي در عوض نيروي فرهنگ عرب و نماد هاي آنرا زنده و آزاد گزاشته و بوسيله آن ميتوانستند ده ها هزار ايراني را به خيابانها بکشند تا سرو صورت خود را با سينه زدن و قمه زدن براي يک عرب که 1400 سال پيش بدست پسر عموي خود کشته شده خونين و مالين کنند. اگر ايراني سر در گم نميدانست « گاتها» چيست ولي همين ايراني شوستشوي مغزي داده شده به خوبي ميدانست قران چيست و کوچکترين بي احترامي را به آن نمي بخشيد. اگر همين ايراني سر در گم روزي 17بار بسوي کشور عربستان سر خم ميکند و پيشاني خود را به خاکي که از آن کشور آورده شده ميمالد ولي همين ايراني مانند يک توريست غربي به آرامگاه کوروش
نگاه ميکرد، يعني فقط يک ساختمان کهنه و فرسوده را ميديد.
اين بيچارگي بزرگ فرهنگي و در هم شکستگي هويتي يک ملت است. زماني که ملتي به مقدسات خود بي اعتنا شد ناچار است که مقدسات بيگانگان را بپرستد و به بردگي و سر سپردگي آن فرهنگ بيگانه در بيايد و کشور خودش را دو دستي به نمايندگان آن فرهنگ بيگانه تحويل دهد.
اگر به يکي از اين ( روشنفکران» ميگفتيد فقط سه دقيقه از فرهنگ پيش از اسلام ايران سخن بگويد يا فوري گنگ ميشد يا دشنام و ناسزا را براي پنهان کردن ناداني خود در اين زمينه روانه ميکرد.
مگر اين فرهنگ پيش از اسلام ايران نبود که به ايرانيان اجازه داده بود در درازاي 1200سال يا تنها ابر قدرت جهان باشند يا يکي از دو ابر نيرو در دنيا باشند ؟ مگر نيروي اين فرهنگ پيش از اسلام ايران نبود که به ايرانيان اجازه داده بود کوروشها را در دامان خود بپروراند و نخستين فرمان آزادي مردمان را در جهان تدوين کند ؟ مگر اين فرهنگ پيش از اسلام ايران نبود که به ايرانيان اجازه داده بود سه فروزه جاوداني انديشه نيک؛ گفتار نيک و کردار نيک را به جهانيان بشناساند ؟ و از شکم و ريشه همين فرهنگ بود که پس از تازيان فردوسي ها، خيامها، مولوي ها ، سهراوردي ها... و حافظ ها بيرون آمدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر